خاطرات روزهای زمستانی
بلاخره بعد از مدتها تونستم کارا رو جمع و جور کنم وبشینم پای سیستم که وبلاگتون رو به روز کنم روزهای قشنگ زمستونیمون یواش یواش داره به پایان میرسه و یه هفته مونده تا رسیدن سال جدید امسال خدا رو شکر سال خوب و پربرکتی رو همراه با شما عزیزام داشتیم انشاء الله سال جدید هم سال قشنگ و همراه با سلامتی برای همه باشه حالا بریم سراغ عکسها و مرور خاطرات روزهایی که گذشته نیمه های آذر ماه بود که اولین دندون آتنای گلم که چند مدتی بود لق میزد افتادش خیلی ناراحت شده بودی و گریه میکردی که چرا اینجوری شده بعد از این که جریان افتادن دندونها رو برات توضیح دادم . بهت قول دادم که یه کیک...
نویسنده :
مامان زری
0:21